وزیدن باد: باد آمد و بوی عنبر آورد بادام شکوفه بر سر آورد. سعدی. مؤلف آنندراج ذیل این کلمه مصادری را که با باد ترکیب شود چون وزیدن، دمیدن، کردن، جستن، جهیدن، دویدن، پیچیدن، و فروهشتن، آورده و برای هر کدام شاهدی یاد کرده است ولی باید دانست که غالب مؤلفان دستور و لغت نویسان و از آنجمله مؤلف آنندراج در افعال مرکب باشتباه افتاده اند زیرا افعال مرکب افعالی هستند که فعل نتواند فاعل یا مفعول برای کلمه ماقبل خود واقع شود مانند ’باد کردن’ یا ’باد آمدن’، کنایه از بیهوده شمردن. ترکیبات فوق و ترکیباتی که باد فاعل باشد از ترکیبات مصدری بیرون اند، مثلاً در این شعر سعدی که مؤلف آنندراج بجای مصدر مرکب آورده است باد فاعل است نه مصدر مرکب: چو باد اندر شکم پیچد فروهل که باد اندر شکم باری است بر دل. یا این بیت خواجۀ شیراز از همان قبیل است: باد بر زلف تو آمد شد جهان بر من سیاه نیست از سودای زلفت بعد ازین تأثیر باد. ، بمعرض هوا درآوردن، چنانکه غلۀ رطوبت یافته یا جامۀ پشمین و موئینه: پس از آنکه پارچه ها خوب باد خوردند تا کن و به بقچه به پیچ. رجوع به باد و باد دادن شود، در تداول گناباد خراسان، از ریسمانی مخصوص در هوا رفتن و آمدن و آن نوعی بازیست که در ماه نوروز و مخصوصاً سیزده عید اغلب دختران و زنان بدان علاقه دارند. - پشت کسی باد خوردن، کنایه از پس از استراحتی تن بکار ندادن: پشتش باد خورده است
وزیدن باد: باد آمد و بوی عنبر آورد بادام شکوفه بر سر آورد. سعدی. مؤلف آنندراج ذیل این کلمه مصادری را که با باد ترکیب شود چون وزیدن، دمیدن، کردن، جستن، جهیدن، دویدن، پیچیدن، و فروهشتن، آورده و برای هر کدام شاهدی یاد کرده است ولی باید دانست که غالب مؤلفان دستور و لغت نویسان و از آنجمله مؤلف آنندراج در افعال مرکب باشتباه افتاده اند زیرا افعال مرکب افعالی هستند که فعل نتواند فاعل یا مفعول برای کلمه ماقبل خود واقع شود مانند ’باد کردن’ یا ’باد آمدن’، کنایه از بیهوده شمردن. ترکیبات فوق و ترکیباتی که باد فاعل باشد از ترکیبات مصدری بیرون اند، مثلاً در این شعر سعدی که مؤلف آنندراج بجای مصدر مرکب آورده است باد فاعل است نه مصدر مرکب: چو باد اندر شکم پیچد فروهل که باد اندر شکم باری است بر دل. یا این بیت خواجۀ شیراز از همان قبیل است: باد بر زلف تو آمد شد جهان بر من سیاه نیست از سودای زلفت بعد ازین تأثیر باد. ، بمعرض هوا درآوردن، چنانکه غلۀ رطوبت یافته یا جامۀ پشمین و موئینه: پس از آنکه پارچه ها خوب باد خوردند تا کن و به بقچه به پیچ. رجوع به باد و باد دادن شود، در تداول گناباد خراسان، از ریسمانی مخصوص در هوا رفتن و آمدن و آن نوعی بازیست که در ماه نوروز و مخصوصاً سیزده عید اغلب دختران و زنان بدان علاقه دارند. - پشت کسی باد خوردن، کنایه از پس از استراحتی تن بکار ندادن: پشتش باد خورده است
بادیست که در خصیۀ مردم پدید آید و بسبب آن خصیه بزرگ شود و درد کند و آنرابعربی فتق گویند. (برهان). فتق. (ناظم الاطباء). بادی که در شکم و خصیه پیچد و خصیه ازو ورم کند. (سروری). بادیست که در خصیۀ مردم پدید آید، خصیه ورم کند و خصیه را بپارسی گند خوانند و این مرض را بعربی فتق گویند بمعنی گشادگی که آن پرده ای است برخلاف فتق. (آنندراج) (انجمن آرا). رجوع به باد فتق و بادگن شود
بادیست که در خصیۀ مردم پدید آید و بسبب آن خصیه بزرگ شود و درد کند و آنرابعربی فتق گویند. (برهان). فتق. (ناظم الاطباء). بادی که در شکم و خصیه پیچد و خصیه ازو ورم کند. (سروری). بادیست که در خصیۀ مردم پدید آید، خصیه ورم کند و خصیه را بپارسی گند خوانند و این مرض را بعربی فتق گویند بمعنی گشادگی که آن پرده ای است برخلاف فتق. (آنندراج) (انجمن آرا). رجوع به باد فتق و بادگن شود
بمعنی طوفان و تندباد و گردباد. (آنندراج). ریح. دعبیه. زهلق. عصوف. ریح لباع. (منتهی الارب) ، خیال فاسد و اندیشۀ تباه کردن. (آنندراج). رجوع به باد سنجیدن و باد در کلاه افکندن و باد در کلاه داشتن و باد در سر افکندن و باد در سر داشتن و باد در سر کردن و باد در زیر دامن داشتن و باد در سر شدن و باد شود
بمعنی طوفان و تندباد و گردباد. (آنندراج). ریح. دعبیه. زِهْلِق. عَصوف. ریح لِباع. (منتهی الارب) ، خیال فاسد و اندیشۀ تباه کردن. (آنندراج). رجوع به باد سنجیدن و باد در کلاه افکندن و باد در کلاه داشتن و باد در سر افکندن و باد در سر داشتن و باد در سر کردن و باد در زیر دامن داشتن و باد در سر شدن و باد شود